روزهاى با تو بودن

.:. زنـدگی ، خاطره یک شب خوش، زیر نور مهتاب، روی یک چوبی سبز، ثبت در سینه است . . . .:.

روزهاى با تو بودن

.:. زنـدگی ، خاطره یک شب خوش، زیر نور مهتاب، روی یک چوبی سبز، ثبت در سینه است . . . .:.

" 64 "


-خیلی وقته ننوشتم.تو این مدت انقدر اتفاقا افتاد

جالبه اخرین پستم مربوط به اول ترم قبلیمه

الانم اون ترم تموم شد با خوبی و بدی و اتفاقای عجیب غریبش...



- ترم جدید از 20 بهمن شروع میشه.

ترم آخره و خدا به خیر بگذرونه


- این روزا روزای خوبی نیست یه سری اتفاقا تو خانواده خواهرم افتاده که خوشایند نیست.


- از آدمایی که تظاهر به مذهب میکنن ولی توخودشون هزار تا کار میکنن متنفرم...


- خدا رو شکر خدارو شکر خداروشکر که همسرم اینجوری نیست.


-کلی واسه اخر ترم برنامه داشتم میخواستم برنامه سفر رو جور کنم.

ولی هیچکی هیچ حالی نداره.

همین امتحانامو با سختی دادم.


- بزودی مادر همسر و خانواده  میرن مکه

ایشالا به سلامتی برن و بیان.


- برای مادر و پدرم دعا کنید.